چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۱
سالها پیش در هنگام مسافرت از کنار دریاچه ارومیه گذشتم و از زیباییهای آن لذت بردم. دیداری گذری و کوتاه اما خوب و خوش. در همان لحظات با خودم گفتم که اگر عمری باقی ماند و فرصتی دوباره پیش آمد، بتوانم دوباره یک سفر مخصوص برای دیدن و تماشای دریاچه داشته باشم. اما از قرار معلوم آن خاطره نمیخواهد تکرار شود...
نمیدانم چرا قدر این همه ثروت و زیبایی طبیعی در ایران دانسته نمیشود و بسیاری از این گنجها با غفلت، ندانم کاری و کم کاری یا فراموش و رها میشوند و یا از بین میروند. از قرار معلوم بعد از خشک شدن رودخانهها، تالابها، و دریاچهها در گوشه و کنار ایران و اخبار تلخ و ناگواری که از وضعیت محیط زیست و منابع طبیعی به گوش میرسد، حالا نوبت به «دریاچه ارومیه» رسیده است. دریاچهای که سالهای سال است زخمی شده است و متاسفانه آنگونه که به نظر میرسد به نفسهای آخر خود رسیده است. خبرهای خوبی از آن به گوش نمیرسد و حال و روز آن بسیاری را آزرده خاطر ساخته است. کارشناسان، استادان و متخصصان از سالها پیش در مورد این دریاچه هشدار داده بودند اما کسی حرفهای ایشان را جدی نگرفت تا امروز به این نقطه و وضعیت رسیدیم. چند وقتی است که مسئولان میگویند به فکر چاره هستیم اما در حال حاضر بیشتر طرحها و پیشنهادهایی که مطرح میشوند به نوعی از زمانشان گذشته است و یا بسیار زمانبر هستند و بعید است نتیجه خاصی داشته باشند. وضعیت این دریاچه و سرنوشت آن از چند سال پیش توسط کارشناسان پیشبینی شده بود و راهکارهای مناسب هم همان زمان ارائه شده بودند، اما توجهی نشد و حالا میبینیم که چه بلایی بر سر دریاچه ارومیه آمده است.
حل این مشکل نیاز به یک کار تخصصی و علمی در سطح ملی و کشوری دارد. به هر حال خشک شدن این دریاچه تابعی از عوامل طبیعی و غیرطبیعی است که میتوان برای هر کدام از آنها راه حل و راهکاری پیدا کرد. از طرفی رسیدگی به دریاچه ارومیه باید اولویت خاص خودش را داشته باشد. چون در صورت خشک شدن آن نه تنها زندگی اهالی استانهای آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی تحت تاثیر قرار میگیرد، بلکه کل استانهای شمال غرب ایران دچار مشکلات اجتماعی، زیستی، و محیط زیستی میشوند. یعنی یک فاجعه با پیامدهای سنگین و تلخ است که بر همه ابعاد زندگی مردم تاثیر خواهد گذاشت. هزینهها و پیامدهای خشک شدن دریاچه ارومیه غیرقابل انکار است و این موضوع بارها و بارها توسط کارشناسان هشدار داده شده است. پس باید چارهای اندیشید و تا دیر نشده است کاری کرد. اگر دیر شود، طبق روال همیشگی فقط آه و افسوس و حسرت باقی خواهد ماند و بس. همچنین هزینههای سنگین اجتماعی، اقتصادی و ... که باید صرف جبران پیامدهای خشک شدن بشوند.
برای من و خیلیهای دیگر (به ویژه مردم منطقه و همسایگان دریاچه) دیدن یک بیابان برهوت و شورهزار به جای یک دریاچه زیبا در چند سال آینده بسیار ناراحتکننده و تلخ خواهد بود. قطعاً غم و اندوهی بر جای خواهد گذاشت که فراموش نخواهد شد و دریاچه ارومیه هم مانند خیلی چیزهای دیگر به تاریخ خواهد پیوست و تنها نامی از آن در کتابها باقی میماند. آیندگان و فرزندان این سرزمین از خود میپرسند که چرا پیشینیان کاری نکردند؟ چرا ما را از داشتن این دریاچه محروم کردند؟ چرا از کنار قضیه به سادگی گذشتند؟ چرا...؟ و پرسشهای دیگری از این دست.
نمیدانم چقدر فرصت برای زنده نگه داشتن دریاچه ارومیه باقی مانده است و آیا میتوان کاری کرد یا نه؟ آیا امیدی هست یا نه؟ آیا راهی برای جبران عوامل طبیعی و غیرطبیعی خشک شدن دریاچه وجود دارد یا نه؟ چرا مسئولان فقط حرف میزنند و کاری نمیکنند؟ آیا کار از کار گذشته است و ما خبر نداریم؟
دریاچه ارومیه زنده بمان تا آیندگان هم با تو خاطرههای زیبا داشته باشند. ای کاش گوش شنوایی برای شنیدن صدای تو و دوستدارانت و چشم بینایی برای دیدن حال و روزت پیدا شود و کاری انجام دهد. ای کاش...
0 دیدگاه:
ارسال یک نظر
«دیدگاهها و نظرات شما پس از بررسی منتشر میشوند. لطفاً در ارتباط با خود نوشته نظر بنویسید و نه چیزهای دیگر. سپاسگزارم.»