شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱
این بیت از شعری است که هم در دیوان ناصر خسرو و هم در دیوان انوری به زبان این دو شاعر بیان و روایت شده است. شعر و حکایتی که به خوبی توصیف حال انسانهای تازه به دوران رسیده، پرادعا و در عین حال توخالی است. ابتدا حکایت را مینویسم و سپس شعر را از زبان هر دو شاعر نقل میکنم. حکایت از این قرار است که:
بوته کدویی در زیر درخت چناری رویید و رشدش آن قدر سریع بود که در مدت بیست روز از چنار بلندتر شد. در این هنگام از چنار پرسید: عمر تو چقدر است؟ چنار پاسخ داد: عمر من بیش از دویست سال است. کدو خندید و گفت: من در بیست روز، بیشتر از تو رشد کرده و از تو برتر و بلندتر شدهام. دلیل این تنبلی تو چیست؟ چنار گفت: ای کدو! امروز با تو کاری ندارم، چون امروز نه روز بحث و جدل است و نه روز داوری و قضاوت [هنوز برای قضاوت زود است]. بگذار که پاییز فرا برسد و باد پاییزی شروع به وزیدن کند، آنگاه معلوم میشود که هر کدام از ما چه هستیم.
مناظرهی بوته کدو با درخت چنار - ناصر خسرو:
نشنیدهای که زیر چناری کدو بنی
بررست و بردوید برو بر به روز بیست
پرسید از آن چنار که تو چند سالهای
گفتا دویست باشد و اکنون زیادتی است
خندید ازو کدو که من از تو به بیست روز
برتر شدم بگو تو که این کاهلی ز چیست
او را چنار گفت که امروز ای کدو
با تو مرا هنوز نه هنگام داوری است
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که از ما دو، مرد کیست
مناظرهی بوته کدو با درخت چنار - انوری ابیوردی:
نشنیدهای که زیر چناری کدو بنی
برجست و بردوید برو بر به روز بیست
پرسید از چنار که تو چند روزهای
گفتا چنار عمر من افزونتر از دویست
گفتا به بیست روز من از تو فزون شدم
این کاهلی بگوی که آخر ز بهر چیست
گفتا چنار نیست مرا با تو هیچ جنگ
که اکنون نه روز جنگ و نه هنگام داوریست
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست
0 دیدگاه:
ارسال یک نظر
«دیدگاهها و نظرات شما پس از بررسی منتشر میشوند. لطفاً در ارتباط با خود نوشته نظر بنویسید و نه چیزهای دیگر. سپاسگزارم.»