۱۳۹۱/۰۳/۱۲

ادیب الممالک فراهانی: وطن


جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱

تا ز بر خاکی ای درخت برومند
مگسل از این آب و خاک رشته پیوند

مادر تست این وطن که در طلبش خصم
نار تطاول به خاندان تو افگند

هیچت اگر دانش است و غیرت و ناموس
مادر خود را به دست دشمن مپسند

تاش نبرده اسیر و نیست بر او چیر
بشکن از او یال و بُرز و بگسل از این بند

ورنه چو ناموس رفت، نام نماند
خانه نماند، چو خانواده پراگند

خانه چو بر باد رفت، خانه خدا را
جای نماند به ده، به جان تو سوگند

شور نشوراست در جهان و تو در خواب
گیرم خواب تو مرگ، تا کی و تا چند؟

خیز که در مخزن تو دزد تبهکار
دامان از زر، بغل ز سیم، بیاگند

رو، غم آینده خور، گذشته رها کن
کی بود آینده با گذشته همانند؟

این وطن ما منار نور الهی است
هم ز نبی خواندم این حدیث و هم از زند

آتش حب الوطن چو شعله فروزد
از دل مومن کند به مجمره اسپند

از دل الوند دود تیره برآید
سوز وطن گر فتد به دامن الوند

ور به دماوند این حدیث سرایی
آب شود استخوان کوه دماوند

روسپی از خانمان خود نکند دل
کمتر از او دان کسی که دل ز وطن کند

0 دیدگاه:

ارسال یک نظر

«دیدگاه‌ها و نظرات شما پس از بررسی منتشر می‌شوند. لطفاً در ارتباط با خود نوشته نظر بنویسید و نه چیزهای دیگر. سپاسگزارم.»